مرسانامرسانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
پيوند من و باباپيوند من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره
آویناآوینا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه سن داره

مرسانا و آوینا برای من یعنی زندگی، عشق و امید

دخمري 8 ماه و 6 روزه

عزيز زندگي مامان خوشگل مامان بالاخره وسايلت رو چيديدم خيلي اتاقت خوشگل شد قربونت برم الهي فدات شم دوست دارم با تمام وجودم مثل ماه من ميپرستمت
26 مرداد 1392

بدون عنوان

مرساناي من مثل ماه من فرشته وجود من عزيزم دو روز پيش يعني 09/05/92 رفتم سونوگرافي قربونت برم عزيز مامان چرخيده بودي سرت الان پايين بود دكتر بهم گفت كه اعضاي بدنت الان كدوم قسمت وجودم هست الهي فدات شم خيلي واست دل تنگم دكتر سونو بهم گفت تاريخ به دنيا اومدنت تو اين دنيا 12/06/1392 هست عزيز مامان حالا كي دلت بخواد خودت بياي خداي بالاي سرمون ميدونه قربونت برم تپل مپل هم بودي الهي فدات شم دوست دارم زايمانم طبيعي باشه تا بتونم با تمام وجودم اون لحظه اي رو كه به اين دنيا مياي ببينم و سجده شكر به جا بيارم بتونم حست كنم روياي من ميپرستمت ...
12 مرداد 1392

دختر رويايي من

دخترم ، تو را با تمام وجودم حس ميكنم دستانت گرمت را صداي نفست را قشنگي چهره‌ ات را ميدانم از من زیباتر مي شوي، قوی تر و حتی مهربانتر، چقدر خداوند مرا دوست دارد که با بودن تو من مادر شده ام. چقدر خوشحالم که تو هستی کاش بمانم و بزرگ شدن تو را ببینم. غمهایت را به من بگو تا من شادی با تو بودن را برایت بگویم. تو شکوفا خواهی شد و من مطمئنم که از بادها و طوفانهای زندگی عبور خواهی کرد.  من مطمئنم که تو میتوانی تحمل کنی چون به تو یاد خواهم داد که هنگام باران چتر به همراه خودت داشته باشی. پس توانایی ریزش ابرها، بارانها و طوفانها را خواهی داشت. چون با شیره جانم پرورشت میدهم. با دعا و تلاش بزرگت میکنم و با آرزوی خوشبختی تو ...
12 مرداد 1392

33 هفته و دو روز

عزيز زندگيم دختر قند عسلم امروز ميخوام برم سونوگرافي دارم واسه ساعت 5:30 لحظه شماري ميكنه مرتب به ساعت نگاه مي‌كنم جلو نميره خوشگل ماما امروز خيلي زيادي داري تكنون ميخوري دارم واسه بار آخر ميرم سونوگرافي كه فرشته‌اي كه تو وجودم هست رو ببينم خيلي دوست دارم امروز قدت، وزنت، و تاريخ تقريبي به دنيا اومدنت رو ميتونم بفهمم خوشگل ماماني خواب نباشياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بيدار بيدا تا ماماني ببيندتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
9 مرداد 1392

دخمريه 23 هفته و 6 روزه

فرشته مهربون من، دختر عزيزم الان دقيقا 23 هفته و 6 روزش هست يعني دقيقا يك روز مانده به اينكه 24 هفتش تمام بشه قربونش برم خيلي تكون ميخوره ديشب بعد از اومدن از كلاس يوگا تكونهاش زياد شده بود جوري كه برجستگيهاش روي بدنم مشخص بود كلي ذوقش رو كرديم ...
1 مرداد 1392

اولين روز 25 هفتگي فرشته مهربونممممممممم

عزيز مامان خيلي دل تنگتم دارم واسه به دنيا اومدنت لحظه شماري ميكنم امروز وارد 25 هفتگي شدي عزيزم فكر كنم الان حدود 30 سانتي متر قد و 600-500 گرم وزن داشته باشي خدايا خيلي دلم ميخواد زود زود فرشته مهربونم رو ببينم   ...
1 مرداد 1392

دختمري شش ماه و 15 روزه

دختمري من الان دقيقا شش ماه و 15 روزه هستي يعني واييييييييييييييييييييي خدا دارم واسه به دنيا اومدنت لحظه شماره مي‌كنيم دختمري من الان دقيقا شش ماه و 15 روزه هستي يعني واييييييييييييييييييييي خدا دارم واسه به دنيا اومدنت لحظه شماره مي‌كنيم داريم وسايلت رو ميخريم خيلي حساسيت به خرج ميدم خداكنه همشون رو دوست داشته باشي هفته پيش با بابايي رفتيم رهنان خيلي سخته دلم ميخواد تخت و كمد خيلي خيلي شيك واست بخريم قربونت بره مامان بايد قدر تموم داشته‌هات رو بدوني ماماني با تموم وجودش و با احساس قشنگش اينها رو داره واست ميخره تو دنيايه مني دختر عزيزممممممممممممممممم ...
1 مرداد 1392

6 ماه و 22 روزه من

جان دلم عزيزم دخترك گلم ديگه طاقت ندارم دلم ميخواد زود بياييييييييييييي صبرم داره تموم ميشه جان دلم عزيزم دخترك گلم ديگه طاقت ندارم دلم ميخواد زود بياييييييييييييي صبرم داره تموم ميشه جان دل من كي شه بيايييييييييييييييييييييي ببوسمتتتتتتتتتتتت ببويمت دلم ميخوام از بوي تو مست مست شم دارم واسه به دنيا اومدنت لحظه شماري مكنم دوست دارم عزيزمنننننننننن  
1 مرداد 1392
1